بعد از خواندن مرگ رنگ سهراب رخ نمود:
خفته در سایه ی دیوار بلند
خواب می نوشد از رویای سحر
کودک تنهایی ی احساس غروب
نیست رنگی که شود شاد دلش
یا که بومی که زند نقش بر آن
سرد و آرام به خوابی عمیق
می سراید غم تنهایی ی خویش
ای دریغا برود از دل ما
یاد بیداری و بی خوابی ما
سر فرو برده در اندیشه ی خواب
نیست کس را هیچ پروای سراب